وشاید اعترافاتی به سبک خویشتن
2009/12/31 3 دیدگاه
وسطای حرفش یادش رفت که واسه چی بهم زنگ زده میگه بازم گلی به گوشه جمالت که اینقدر شادی!!!!!
هیچی نگفتم. فقط یه خنده از ته دل کردم!
کبوتر یا قناری یا شباهنگ!
مگر اندازه بال و دم و سر هم مهم است؟
مهم اینست
که پر هایت هوا را لمس کرده
و می دانی که آن بالا ،هوا هم رنگ و بوی دیگری دارد
تو شاید ارزش این بال و پر ها را ندادی
و غم را در درون چشمهای ماکیان هرگز نخوانی
که آن پرواز تو برصد نوازشهای ِ دست ِ آدمیزاد ِ به خون تشنه شرف دارد!
اگر میشد بدون استعاره ،لب گشایم
تو میدیدی که این دشت پر از شادی !
تمنای همان یک قطره آب زلال چشمه را دارد
تیکه آخر وزنش به هم خورد اما چون فی الکیبرده به بزرگی خودتون ببخشید !
نبخشیدید هم اشکال نداره بذارین به حساب!
حالا بریم سراغ ماسک خوشگلمون که روز شروع شده :d
پی نوشت
اگه افسرده این ، اگه از تمام اعتقاداتون سیر شدید ! اینو ببینید کلا روزتون خجسته میشه
و بدور از هر توهینی این پست معرکه بود