سلام

سلام خانم/آقای خواننده
سلام به اونایی که اتفاقی، یهویی،همینجوری گذرشون افتاده اینجا
راستیاتش یه ماجرایی- که خیلی پیش پا افتاده است -باعث شد بیام و اینا رو بنویسم
تو فک کن وصیت !تو فک کن حرفهایی که باید بگم.
من در کمال سلامت عقل؟؟؟!!!! (حالا هرچی!!!!) دارم می کوبم رو شاسی های کیبرد تا اون چیز میزایی که اسمش فکره بریزه بیرون
ببین می دونی یا نمیدونی (بستگی به میزان آشناییت با من داره) که من چند سالمه
اسمم چیه یه توضیحاتیم از خودم تو برگه اونوری دادم حالا ایناش هم مهم نیست
مهم اینه که من ناراحت هستم که همه حقوقم برای اجاره خونه و قسط ها میره
من ناراحت هستم که چرا باید یه حجاب زوری داشته باشم
من ناراحت هستم که خودم و آدمای دورو برم چقدر عقب افتاده ایم(ببخشید اگر بهت بر خورد)
اما سطح دغدقه من اینا نیست
یعنی اینا اونایی نیستن که منو اینجوری روانی میکنه!
من دوست داشتم شجاع بودم که نیستم
من دوست داشتم کاری از دستم بر می اومد که نمیاد البته تا حد توانم زور می زنم که بیاد
من دلم می خواد این کالیبر بالای نواحی خاص بدنم کوچیکتر بشه و تاب بیارم وقتی که از 7 صبح تا 11 شب سگ دو میزنم مثل مرده نیفتم دو تا صفحه کتابی که براش له له میزنم رو بخونم و کتاب مثل همیشه از دستم نیفته پایین تخت اونم نه برای ژست روشنفکریی قضیه ! برای اینکه تنها چیزیه که میتونه قوه بی نظیر تخیلم رو نوازش بده و با شخصیتها و فضا سازیش نعشه بشم
من احساس جمود میکنم
از اینکه کار میکنم و مثل خر ه تو آسیاب صبح تا شب راه می رم و آخر شب همون نقطه اولم هستم لجم میگیره
نمیگم گه خاصی هستم
اما اینکه هیچ گهی هم نباشم دیگه خیلی غمگینه
حالا تو هی بخند و بگو این یارو چه مستراحی راه انداخته
کلا اون چیزی که من از خودم سراغ دارم چند تا شخصیت کاملا متفاوته
یکی متظاهر و پر فیس و افاده که خدا رو هم بنده نیست
یکی دیگه اش خجالتی و بی اعتماد به نفس در حد وحشتناک(البته این شخصیت همیشه در اولین جاهایی است که اولین بار میرم)
بعدیش خل و چل واحمق ِچاق و پر خور
آخریش هم یه زن افسرده غمگین و بدبخت با آه ناله فراووون
خوب حالا اجی مجی لا ترجی من این مواد رو روی شعله به هم میزنم و میریزم تو یه قالب
خدائییش اگر خدا بودم هم نمیدونستم چه گهی بخورم با این ساخته ام
دیگه خودم جای گه گیجه ندارم؟؟؟

درباره شباهنگام
درباره من هر چه که بخواهید بدانید موضوعاتی است نسبی که گلچین شده آنچیزی است که می خواهم بدانید پس چیزی از خود نمیگویم من را از نوشته هایم بشناسید

5 Responses to سلام

  1. رباب says:

    من فکر میکنم اینی که میگی گفته خیلی هاست منتها تو شکر خدا شجاعت و جسارت و موقعیت اینو داشتی که اظهار کنی. با همه اینها این نوشته ات رو دوست نداشتم چون تو هرچه هستی یک انسانی، و انسان اشرف مخلوقاته و به شدت قابل احترام . به خودت احترام بزار. فکر کن همه آدمها اونطور که دوست داری بودن ، کامل و بی نقص!! دنیا بازم جای خوبی بود؟ من که همچین دنیایی رو بسیار دلسرد کننده و یکنواخت میبینم.

  2. همشهری says:

    خوب اولاً علیک سلام
    دوماً نمی تونم درباره وضع و حالت نظر بدم می تونستمم نمیدادم
    فقط یه پیشنهاد دوستانه دارم البته قصدم فضولی نیست ولی چه خوب میشد بجای کلمه گ…. از واژه پرمعنای مدفوع استفاده میکردی خیلی بهتر میشد
    مثلاً می گفتی مدفوع گیجه هم منظور رو میرسونه همم آره دیگه
    موفق باشی

  3. ساسان says:

    سلام
    خوب البته من یهویی نیومدم اینجا .. یادت باشه گفتم اینجا برام چه معنایی رو تداعی می کنه
    بگذریم …
    والا من شنیدم می گن: خوشتر آن باشد که سر دلبران .. گفته آید در حدیث دیگران
    راستش یه وقتایی آدم یه جورایی به مخاطب ( حالا از هر جنسی ) که نگاه میکنه ،
    یه چیزایی به چشمش میاد و یه چیزایی توی ذهنش، که شاید خود اون مخاطب بهش توجه نکرده باشه
    حالا خوشگلی و خوش اندامی و چاقی و لاغری و پیری و جوونی و چیزایی مثل اینو که کنار بذاریم
    بیشتر منظور من اون شخصیت ( حالا این یکی ظاهری و باطنی ش فرقی نمیکنه ) و اون منش و رفتار و اون چه جوری بگم، اون خود واقعی اون شخصه که برات مهمه و توجه ت بهش جلب میشه
    من هیچ قضاوتی هم به نگاه تو به دیگران و یا به خودت و مشخصا به خود من هم ندارم ( نه اینکه مهم نیست، مهمه، اما من به دلایلی قضاوتی ندارم )
    اینجا می خوام کمی ( خیلی کم ) از اون چیزی بگم که یه دوست ( اگه قابل باشه ) در باره ی تو، شخصیت تو و خود خود تو، فکر میکنه
    اون چیزی که تو در نوشته های بالا داشتی، وصف نیست ، به نظر من یه جزر و مد احساسه که زود یا دیر برمیگرده سر جاش ( که این هم مهم نیست)
    ببین، همیشه یه چیزایی در انسان هست که میتونه انسانیت اونو بیشتر از هر چیز به نمایش بذاره،
    و اون احساس کمک، همدردی و همراهی به یه هم نوعه ؟ من واقعا میگم ، کسی رو به اندازه ی تو، به این مهم، جدی ندیدم
    یا عاشق شدن، تو کسی رو سراغ داری به اندازه ی خودت عاشق آرتا و اون شیرین زبونیهای ناز و کودکانه ش باشه ؟
    یا طبیعت، کی به اندازه تو عاشق این طبیعته و تاب یه بطری انداختن رو هم در سبزه های زیبای حتی کنار جاده ش نداره ؟
    کی به اندازه ی تو اندیشه و تخیل و واقعیت زندگی رو به هم پیوند زده ؟
    کی به اندازه ی تو ، مست شراب بوسه ایه که هر صبح وقت خداحافظی میذاره رو لبای عشقش
    کی به اندازه ی تو وقتی به آینه نگاه می کنه با یه حس غروری میگه تبارک ا… احسن الخالقین
    کی به اندازه ی تو، مستی و ذوق شراب رو، در شعر تخیل خودش، حس کرده
    تو حتی .. دوری و بی اعتنایی ها و سربه سر گذاشتن های گاه و بی گاهت هم .. قشنگه
    اصلا بگم …. وقتی عصبای میشی .. خوشگل تر میشی .. میگی نه ، یه نگاه به آینه بنداز
    تو خیلی خوبی .. قدر خودتو بدون
    فعلا [ کوش این آیکن گل و بلبل و اینا؟ ]

  4. پریسا says:

    آدرس رو اشتباه اومدم . این لیلا نیست …………………………………

بیان دیدگاه