یک خودکار،یک مغز مغشوش

گاهی وقتا آدم می مونه با این فشاری که روی سینه اشه چیکار باید بکنه

موقعیتایی که از دست داده و یا میده و انبوه ورودی هایی که مغزش تاب نمیاره

بدیش به اینه که خروجی نداشته باشی

واقعا کی هست که الان گوشیمو بردارم و بهش زنگ بزنم و بگم و بگم و بگم تا خالی شم؟؟

اصلا مگه با گفتن خالی میشی؟؟

نه فقط اونایی که تو لایه های مغزت گرد و خاک گرفتن هم رو میان و تازه و براق خود نمایی میکنن واست

چند روز پیش رفتم نشستم تو کافی شاپ و نوشتم واسه خودم خوب خیلی چیزاشو نمیشه به زبون آورد

اما وقتی بهش نگاه میکنم برام جالبه که وقتی مغرت می خواد بنویسه  خوب میتونه بگه چه مرگشه

اینجا رو نقل قول میکنم ازش

همه همسن و سالای من تو یه برهوت مسخره دست و پا میزنیم تا شاید یه گوشه،یه جا آروم بگیریم ،اما موضوع اینه هیچ کدومون نمیدونیم دقیقا چه مرگمونه

فقط مشکلات زندگی،نوستالژی جنگ و تحریم، مارو مثل همین اسپرسوی دوبلی کرده که جلومه

حجم تلخیش فراتر از حدیه که یه آدم معمولی تاب بیاره

یه بار هلی بهم گفت چی میتونه تو رو اینقدر اذیت کنه که اینقدر به در و دیوار می کوبی؟؟

خوب راستشو بگم نمیدونم!

حتی نمی دونم یه ادم لوس و نازک نارنجی هستم که با یه مشکل کوچولو زمین و زمان رو تیره می بینه یا واقعا مشکلات زندگی داره امونم رو می بره!!

این رو می دونم که اگر دلم خوش باشه و یه دلخوشی ساده و معمولی داشته باشم حتی در حد یه ساعت نو که تو رو یاد یه لحظه خوب بندازه  هم میتونم اون روز شاخ غول رو بشکونم

و در باور خودم هم آدم ضعیفی نیستم و خودم رو هم تا حدودی با هوش می دونم

هر چند که رفتار هام منو یه آدم لا اوبالی و سر به هوای خنگ نشون بده

می دونی چیه؟؟ از خودم خجالت می کشم برای چیز هایی که از دستم بر نمیاد از دختر قوی و با شهامتی خجالت می کشم که تو گودر طنز می نویسه و تو یه پست هم خیلی عادی میگه سه شنبه میره برای اجرای حکمش و سه ماه زندان و با طنز خاص خودش میگه اگر خوشگل بودم شاید تو اون مستنده شرکت میکردم و حکمم  اجرا نمیشد

و اونوقته که من در اوج فشار روحی دچار عذاب وجدان ضعف هم میشم

بذارین عین متن رو از گودر منتقل کنم

ستندی در راهه
که اگه من توش شرکت میکردم، سه ماه زندانم منتفی میشد
صبح که از خواب پاشدم، رفتم جلو آیینه
سعی کردم برینم به شرافت و تعهد به اصول اخلاقی
سعی کردم به خون صانع فکر نکنم
به خودم توو آیینه نگاه کردم
قیافم اصلن آرتیستی نبود
به زنان زیبای اخراجیها فک کردم
و دیدم خیلی زشتم
به رز رضوی فکر میکنم
به مریم کاویانی
کاش خوشگل مامانی بودم منم
اگه کمی از ملاست رز رو میداشتم
منم میرفتم جلو دوربین و بازی میکردم
سگ خور

حالا که نیستم
نامه ها رو امضا کردم
میرم اوین
و سه ماهو به این فکر می کنم که ، چی میشد مام خوشگل میشدیم
والا به قرعان

مبهوت این شهامت میشم  وچیزی در درونم فرو می ریزه که خجالت بکش تو برای  افکارت چه هزینه ای دادی؟؟؟

 و اونوقته که خفه خون میگیرم و سسییگارو سکوت و خفگی یه بغضی که حق نداره ، بشکنه

درباره شباهنگام
درباره من هر چه که بخواهید بدانید موضوعاتی است نسبی که گلچین شده آنچیزی است که می خواهم بدانید پس چیزی از خود نمیگویم من را از نوشته هایم بشناسید

بیان دیدگاه